صدایم کرد و گفت: این ده روز ستون قصه های انقلاب مال تو است.شروع کن به نوشتن اما دست از تکرار بردار و حواست را به مخاطب های امروزی ات بده.مخاطب هایی که دنبال یک قصه جدید از دل قصه های قدیمی می گردند.حرف هایی را بزن که برایشان شنیدنی باشد.بله تمام قصه های انقلاب شنیدنی هست ،اما یک کم خلاقیت به خرج بده و متفاوت تر بنویس.
پشت میزم نشستم و با دکمه های کیبورد بازی می کنم.نوشتن روایت های جدید از دل قصه های قدیمی.کلی ایده به سرم می زند از دوباره دیدن مستندهای تلویزیونی و شنیدن روایت آدم ها تا نوشتن دیالوگ های فیلم ها .باید بنویسم بنویسمبنویسم
نوشتن،نوشتن یک قصه و روایت جدید کهیاد حرفش می افتم ،روزی که گفت: خبرها نباید تکراری باشد.هر روز گزارش و تکرار خبرهای گفته شده،چه فایده ای دارد.بله وقتی ها هست یک یک مقام دولتی به دیدار یک شخص می رود و حرف های مهمی زده می شود،این هم خبر است و هم مهم،اما اینکه هر روز فلان شخص چکار کرد و چه کسی را ملاقات کرد که نشد خبر.خبر باید مردم را تعلیم بدهد ،باید آگاهشان کند،خبر و رومه مال مردم است،مردم از هرقشر و طبقه ای ،پس از این مردم هم بنویسید.وقتی از موفقیت ساده یک مرد در یکی از مرزهای ایران یا مناطق دورافتاده می نویسید،امید توی دل آدمها جوانه می زند.خبر ها را مردم عادی می خوانند ،برای آنها بنویسید.
همین حرف برای ستون اول امروز کافی است که بفهمم ،مخاطبم مردم عادی هستند،مردمی از جنس خودم نه ماورایی یا خیالی.باید به زبان آنها و برای آنها بنویسم.باید قصه های انقلاب را به زبا آنها بنویسم.
پی نوشت: حرف های امام خیمینی .صحیفه امام.جلد 19ص 365
درباره این سایت