یک تیتر بزرگ: رازهایتان را بگویید،رازهای گفتنی تان را
گفتند.با خودش گفت الان پر می شود از حس های عاشقانه مثلا: دوستش دارم.باید بهش بگویم که دوستش دارمنمی داند
که دوستش دارمباهم قرار ازدواج گذاشتیم.
نوشتندخواندآتش گرفت.فکرشخیالش.گیج بودگفت از سر شیطنت چه حرف ها می زنندراه رفتنفس عمیق.
باز نوشتندگریه اش گرفتگفت این ها که رازهای نگفتنی بود چرا گفتید.ردشدبی خیالایستاداشکبغض.گفت
باید می نوشتشایدکسیحواسشجمعشدشاید کسی مثلاودعاکرد.
نوشترازهای نگفته رانوشت.عاشق خواهر زنم شدم.خیانت کردم.بهش نگفتم با رفیقش هستمعاشق برادرم شدم.
نوشترفت.نوشترد شدبرگشتانگار مخاطب ها هم شوک شدند.شوخی میکنی.جدییعنی اینقدرحرفهای تلخ.
ایکاش نمی گفتیاینقدر گناه
سرش پایین بوداشک هایش.لرزیدخدایاخوانده بود بااین گناه عرش خدامی لرزد.گریه کردباید دعا می کردخدا به
دلشان بندازدکه برگردن.به بچه اش نگاه کردآینده
درباره این سایت