ته دلش غنج می رفت و چنان قربان و صدقه اش که اگر کنارش نشسته بود دست هایش را روی لپش میگذاشت و تا

انتهای دوستت دارم گفتنش با یک لبخن گشاد لپ هایش را می کشید،آنقدر می کشید که هم لپ های او قرمز شود و هم 

 بگوید آخیش که چسبیدتوی تصورش خندید و گفت فعلا بماند این تصوراتم با عکس هایت که به وقت واقعی شدن ،آخ که 

لپ هایشترا بکشم و بگویم مدتهاست که منتظرتم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه مانا فایل فروشگاه زیبایی و بهداشتی ایران شاپ Haley علی اکبر تیموری مشتری مداری کسب در آمد از اینترنت ~ عِ مِثْلِ عَليرِضا ~ دانلود فایل های گرافیکی Buddy